فروشگاه بازی گیم وان

خانه

فروشگاه

ورود / ثبت نام

بررسی تخصصی بازی Cyberpunk 2077

چه اتفاقی می‌افتد اگر خبرهایی که از فسادهای رخ داده در نهادها و نقاط مختلف جهان می‌خوانیم، تبدیل به روزمره ما شوند؟ چه می‌شود اگر ظلم، رشوه، فساد مالی و اخلاقی، فاصله طبقاتی بسیار زیاد و قانون جنگل تبدیل شود به چیزی که هیچ‌کدام از ما آن را غیر‌عادی و عجیب نمی‌دانیم؟ آن قدر این مسائل آزاردهنده، معمولی شوند که اصلا دیگر ارزش خبری نداشته باشند و تبدیل شوند به اتفاقات عادی در ۲۴ ساعت زندگی هر روز همه‌ی مردم جهان. متاسفانه با رویه‌ای که هم‌اکنون در دنیا شاهد هستیم، بعید هم نیست همه‌ی این حرف‌ها و چه بسا دردناک‌تر از اینها، به واقعیت تبدیل شوند و دیگر کوچک‌ترین کاری برای اصلاح وضعیت از دست کسی بر‌نیاید؛ روزی که تنها انسان‌های پست حق زندگی دارند و اگر کسی هم برای خیزش و تغییر پیدا شود، سیستم سریعا او را حذف می‌کند.

همیشه پرداخت به آینده و این که واقعا جهان چند سال بعد ما چه شکلی است، موضوع جذابی در دنیای سینما و بازی‌ها بوده است. آن‌قدر سرعت پیشرفت تکنولوژی سریع است که شاید نتوانیم ۵ سال آینده جهان را هم با قاطعیت پیش‌بینی کنیم. دیگر بحث سال در پیشرفت وسایل و زندگی انسان‌ها در کشورهای پیشرفته مطرح نیست و بحث روز و ماه است. چنین سرعت بسیار زیادی در پیشرفت و به جلو رفتن خوب است، اما به شرطی که انسان‌ها به عنوان ابداع‌کننده‌های آن‌ها نیز ظرفیت استفاده درست و به جای آن را داشته باشند. آیا تمامی انسان‌های جهان در جهت خیرخواهانه و صلح طلبانه از این تکنولوژی‌ها استفاده می‌کنند؟ قطعا این‌گونه نیست. چیزی هم که آینده را ترسناک می‌کند، همین ظرفیت کم انسان‌ها در استفاده از پیشرفت روزافزون علم و تکنولوژی است.

داستان بازی جز معدود نقاط مثبت و در واقع امیدوارکننده بازی است. ترکیب و توازن خوبی را در بخش داستانی بازی شاهد هستیم، بطوری که تصمیمات شما در طول روند بازی روی داستان بازی هم تاثیر می‌گذارد (البته نه آنچنان تاثیر مهمی که تیم توسعه دهنده سالها روی آن مانور تبلیغاتی می‌داند).

بازی از جایی آغاز می‌شود که شما باید شخصیت اختصاصی خود یعنی  V را خلق کنید. بعد از شخصی‌سازی V که از جزئیات و گزینه‌های زیادی هم برخوردار است شما باید یکی از سه نقش در جامعه Night City را انتخاب کنید. شما سه نقش برای انتخاب کردن دارید: Nomad, Street Kid, Corpo

از نقاط قوت بازی در زمینه داستانی توحه زیاد و زیبا به مفهوم خانواده و جامعه است. علی‌رغم اینکه شخصیت V یک تروریست، قاتل و خلافکار محسوب می‌شود، شما می‌توانید از V یک شخصیت آرام و خوب بسازید. در واقع می‌توان گفت عناصر نقش آفرینی بازی حتی در زمینه داستانی بازی هم وجود دارد. در بین این سه نقش هر کدام را که انتخاب کنید، در ابتدای بخش آن شاهد اتفاقات هیجان انگیزی هستیم، به نوعی می‌توان گفت بازی داستان خود را مهیج و با روند خوبی شروع می‌کند. همه‌ی این نقش‌ها شخصیت‌ها و اتفاقات گوناگونی را برای شما به ارمغان خواهد آورد. تاثیر انتخاب نقش‌ها شاید بیشتر در اوایل بازی مشهود باشد و رفته رفته نقش‌ها در بخش داستانی بهم متصل می‌شوند.

بازی Cyberpunk 2077 در سال ۲۰۱۲ و با پخش یک تیزر از سوی سی دی پروجکت رد معرفی شد. این عنوان از همان زمان، توجه‌ها را تا حدی به خود جلب کرد. فضای تیزر بازی حاکی از عنوانی با حال و هوایی متفاوت بود و خبر از یک بازی خاص با تم آینده می‌داد. در آن زمان Cd Project Red مشغول ساخت و عرضه بازی The Witcher 3 بود و در واقع بازی Cuberpunk 2077 سال ۲۰۱۵ به تمرکز اصلی این استودیو تبدیل شد. آن وعده‌هایی که سی دی پروجکت رد در تریلرهای قبل از عرضه و مصاحبه‌های پی در پی می‌داد، حتی توجه کسانی که این بازی را نمی‌شناختند هم چندسال قبل از عرضه جلب کرد و بسیاری از گیمرها فکر می‌کردند با عنوانی انقلابی و پرفکت مواجه خواهند بود. بعد از عرضه بازی‌ هم تا به امروز، جنجال‌های این بازی ترند اول شبکه‌های اجتماعی است و پر سر و صداترین اتفاق سال ۲۰۲۰ در هنر هشتم محسوب می‌شود.

از یک بازی RPG انتظار یک داستان بسیار زیبا با پیچش‌ها و فراز و نشیب فراوان می‌رود. بعضی از بازی‌های این سبک خیلی سر‌راست اقدام به داستان‌گویی می‌کنند و طی کات سین‌ها، دیالوگ‌ها و دست‌نوشته‌ها، تمام نکات مهم داستانی و شخصیت‌پردازی را شرح می‌دهند. بازی‌های دیگری هم در این دسته هستند که اقدام به داستان‌گویی محیطی می‌کنند و یا خیلی کم نکات را مستقیما به گیمر القا می‌کنند یا حتی اصلا این کار را نمی‌کنند. از بازی‌های دسته دوم می‌توان به Dark Souks، Bloodborne و Blasphemous اشاره کرد. با وجود پرطرفدار بودن نوع دوم داستان‌گویی، معمولا دسته اول طرفداران بیش‌تری دارد و معمولا گیمرها ترجیح می‌دهند به جای گشت و گذار زیاد صرفا برای متوجه شدن داستان، آن را طی گفت و گوها و نهایتا نوشته‌های مهم بفهمند. خوشبختانه سایبرپانک هم همان‌گونه که مشخص بود، خیلی مستقیم داستانش را برای گیمر بیان می‌کند.

شاید فقط چند دقیقه کافی باشد تا با شخصیت‌های بازی ارتباط برقرار کرده و در موردشان کنجکاو شوید. جالب آن جاست که احتمالا وقتی برای اولین بار در قامت کاراکتری که ساخته‌اید، یعنی V، اقدام به بازی کردن می‌کنید، در یکی دو ساعت اول شناخت بیش‌تری از شخصیت‌های اصلی دیگر به دست خواهید آورد و ممکن است V همچنان برایتان مجهول باشد. بازی به صورت قطره‌چکانی و آرام آرام اطلاعات مهم در مورد گذشته و انگیزه شخصیت V و دیگر کاراکترها را به شما می‌دهد و اجازه می‌دهد با داستان آن کاملا ارتباط برقرار کنید. داستان پیچیده بازی تا مدتی برای شما گنگ خواهد بود، اما به تدریج با وارد شدن شخصیت‌های بیش‌تر و توضیح بیش‌تر در مورد کاراکترها، از سردرگمی خارج می‌شوید و کم‌کم خواهید توانست شخصیت‌ها را به‌هم مرتبط کنید و در هر گوشه از ذهنتان اطلاعات مربوط به یک کاراکتر مهم را ذخیره کنید.

واقعا باید سی دی پروجکت را برای داستان بازی Cyberpunk 2077 تحسین کرد. دنیای بازی آن‌قدر بزرگ است و مناطق مختلفی دارد که امکان پیچیده‌تر کردن داستان و مشکل‌تر کردن فهم آن (بدون آن که ایرادی به داستان وارد باشد) وجود داشت، اما این که سازندگان برای خط اصلی بازی تا همین حد بسنده کرده‌اند و ترجیح داده‌اند بیش‌تر به عالی بودن قسمت‌های مختلف آن و توضیح منطقی اتفاقات مختلف به جای پیچیده‌تر کردن داستان بپردازند، واقعا جای تحسین دارد. قطعا استودیوهای کمی وجود دارند که بتوانند این حجم از داستان و اطلاعات را به زیبایی تمام در بازی خود جای دهند و شکست هم نخورند. وقتی در اواسط بازی، به شخصیت‌ها و اتفاقات داستانی فکر می‌کنید، از حجم زیاد آن‌ها تعجب خواهید کرد، اما جالب اینجاست که با تمامی آن‌ها آشنا هستید و گویی تمام این اطلاعات آرام آرام به مغز شما تزریق شده‌اند تا کاملا در بطن داستان قرار بگیرید.

شاید فکر کنید این تعریف و تمجیدها از داستان بازی، فقط مربوط می‌شود به داستان اصلی و ماموریت‌های فرعی مانند بسیاری از بازی‌های مشابه در این سبک، صرفا Filler هستند و داستان جالبی در پس‌زمینه خود ندارند. باید بگویم کاملا اشتباه می‌کنید و حتی ماموریت‌های فرعی هم داستان‌های بسیار زیبایی دارند. در واقع ماموریت‌های فرعی، وظیفه به تصویر کشیدن بیش‌تر اوضاع حال حاضر Night City را دارند. حجم زیادی از ماموریت‌های اصلی، حالت شخصی دارند و اگر بخواهید کاملا با بلایی که بر سر Night City در اثر تکنولوژی‌های سایبری آمده آشنا شوید، باید ماموریت‌های فرعی را هم انجام دهید. واقعا این حرف بی‌راه نیست که جذابیت داستان Side Questها اصلا کم از ماموریت‌های اصلی ندارد و گاه ممکن است به خودتان بیایید و ببینید چند ساعت است که مشغول انجام ماموریت‌های فرعی هستید و متوجه گذر زمان هم نشوید.

خب بیایید کمی از خط داستانی Street Kid که خط داستانی من بود برایتان بگویم تا در ادامه بیش‌تر به بررسی جنبه‌های مختلف آن بپردازم. داستان بازی Cyberpunk 2077، در مورد شخصیتی به نام V است که ظاهر و جنسیتش را شما مشخص می‌کنید. V، در ابتدای بازی در یک بار در منطقه Heywood قرار دارد و قصد دارد به یک متصدی بار برای پرداخت بدهی‌اش به یک Fixer کمک کند (Fixerها افرادی هستند که در ازای پول، اطلاعاتی را در مورد پیدا کردن یک شخص، مکان یا یک شیء با ارزش را تا جایی که در محدوده اختیاراتشان باشد، به شما ارائه می‌دهند. آن‌ها هیچ اعتقادی به قانونی بودن یا نبودن یک کار ندارند و حتی می‌توانند قاچاقچیانی خطرناک باشند). این فیکسر، Kirk Sayer نام دارد و به شما پیشنهاد دزدیدن یک ماشین به نام Rayfield Aerondight 59 را با استفاده از وسیله‌ای مخصوص می‌دهد. بعد از رفتن به محل شما متوجه می‌شوید فردی به نام جکی، از گنگ Valentinos هم در آن جا برای دزدیدن ماشین حضور دارد. در نهایت بعد از دخالت NCPD( پلیس شهر Night City) هر دو دستگیر می‌شوید.

بعد از گذشت مدتی، ارتباط نزدیکی با جکی پیدا می‌کنید و مشغول انجام کارهایی برای پول درآوردن در شهر می‌شوید. در حین انجام ماموریت یکی از مشتریانتان با یک Net runner( افرادی که بدنشان یک وسیله سایبرپانکی مخصوص برای گشت و گذار در نت برای نفوذ به حفره‌های آن دارند و اطلاعات مهمی که به‌دست می‌آورند را معمولا به فیکسرهای دیگر می‌فروشند) آشنا می‌شوید که در ادامه بازی نقش بسیار مهمی را برای ارائه اطلاعات ماموریت‌ها ایفا می‌کند. اما فراز و نشیب و هیجان در داستان بازی زمانی آغاز می‌شود که از طریق T-Bug با فردی به نام Dexter Deshawn آشنا می‌شوید و او به شما پیشنهاد ورود به Major League و انجام کارهای بزرگ می‌دهد. یکی از مشتریان او به نام Evelyn Parker پیشنهاد دزدیدن یک قطعه ارزشمند را از شرکت Arasaki می‌دهد و در اینجاست که داستان بازی Cyberpunk 2077 کم‌کم اوج می‌گیرد و برگ‌های برنده‌اش را رو می‌کند.

این که چرا داستان بازی Cyberpunk 2077 تا این حد به دل می‌نشیند و گیمر را کاملا با خود همراه می‌کند، دلایل زیادی دارد؛ اما مهم‌ترین دلیل آن کاریزماتیک بودن اکثر کاراکترهای بازی است. اعتقاد دارم یک کارکتر در بازی ویدئویی اگر بخواهد روی شما تاثیر بگذارد، مقدماتش باید از همان لحظه اول دیدن آن‌ها رقم بخورد و کم‌تر پیش می‌آید یک شخصیت را در ابتدای بازی دوست نداشته باشید و در ادامه خیلی برایتان مهم شود! خوشبختانه بازی سایبرپانک در این امر به بهترین شکل ممکن عمل می‌کند و حتی شخصیت‌های فرعی هم کاریزماتیک هستند. امکان ندارد یک شخصیت اصلی یا فرعی را در بازی ببینید و از نظرتان مهم نیاید. طراحی ظاهری، حرکات بدن، دیالوگ‌ها و پیشینه شخصیت‌ها آن‌قدر کار شده هستند که تمامی آن‌ها را در ذهن خود نگه خواهید داشت.

هر چه بخواهم از داستان بازی تعریف کنم، احتمالا حق مطلب ادا نشود و واقعا باید داستان آن را خودتان تجربه کنید و به زیبایی‌اش پی ببرید. هر زمان که یک ابهام در مورد داستان بازی به ذهنم خطور می‌کرد و مثلا می‌گفتم چرا Johnny Silverhand فلان کار را انجام داد یا چرا Jackie اصلا از گنگ Valentinoها خارج شد که این همه سختی بکشد، بازی به زیباترین شکل ممکن به صورت مستقیم یا غیر مستقیم جواب سوالم را می‌داد و کوچک‌ترین بهانه‌ای را برای ایراد گرفتن نمی‌گذاشت. صحبت از جانی سیلورهند شد؛ کیانو ریوز محبوب دل‌ها به شکلی بسیار خوب در قامت این شخصیت ظاهر شده و خوشبختانه مشکلات طراحی ظاهری این شخصیت هم (که در تریلرها دیده بودیم) برطرف شده است. ورود ناگهانی و انفجاری Silverhand به داستان بازی و در ادامه آشنا شدن بیش‌تر ما با این شخصیت و رقم زدن اتفاقات بسیار مهم داستانی توسط او، یکی از بهترین اتفاقاتی بود که در نسل هشتم تجربه کردم و این شخصیت فوق‌العاده دوست‌داشتنی است. امیدوارم در جوایز سال ۲۰۲۱، نقش‌آفرینی بی‌نظیر کیانو ریوز فراموش نشود و به حقش در جوایز برسد.

حال می‌رسیم به یکی از مهم‌ترین بخش‌های داستان یک بازی RPG: انتخاب‌ها و تاثیر آن‌ها بر روند داستانی. در ابتدای بازی شما می‌توانید یکی از ۳ خط داستانی Street Kid، Nomad و Corpo را انتخاب کنید. لازم است در همین جا بدانید که انتخاب هر کدام از این ۳ خط داستانی، بیش‌ترین تاثیر را در بخش Prologue خواهد داشت و سه Prologue کاملا متفاوت برای بازی طراحی شده است. اما در ادامه بازی و از شروع Act 1، خط اصلی داستان برای هر سه یکی خواهد بود؛ البته نه این که در ادامه هیچ تغییری در داستان‌های مختلف وجود نداشته باشد، بلکه اتفاقات اصلی و شاکله بازی یکسان است و شما می‌توانید به واسطه خط داستانی انتخابی خود، انتخاب‌های مختلفی در دیالوگ‌ها داشته باشید که تغییراتی را در صحنات و اتفاقات یک ماموریت پدید می‌آورد. از این دست اتفاقات هم کم نیست و آن‌قدر انتخاب‌های مخصوص این خط‌های داستانی زیاد است، که ممکن است تجربه‌ای کاملا متفاوت از یک بازیکن با خط داستانی دیگری داشته باشید.

دست شما برای انتخاب‌های مختلف و تغییرات در روند داستانی باز است و هیچ انتخابی به عنوان درست و غلط محسوب نمی‌شود. شما می‌توانید به یک گروه یا شخص خیانت کنید یا به او وفادار بمانید یا به او دروغ بگویید یا صادق باشید. تمامی این انتخاب‌ها‌، مگر آن که منجر به مرگ V شوند، در دسترس هستند و کم‌تر پیش می‌آید شاهد سکانسی کاملا اسکریپ شده باشیم. گیم‌پلی و داستان بازی کاملا به هم مرتبط هستند؛ مثلا اگر یک مهارت را به اندازه کافی گسترش داده باشید و Attribute آن را پیشرفت داده باشید، یک انتخاب مخصوص برای شما در دسترس قرار می‌گیرد که می‌توانید با انتخاب آن تغییری را در روند داستان ایجاد کنید یا از ایجاد درگیری و مشکل جلوگیری کنید (یا بالعکس). معتقدم در مبحث تاثیر انتخاب‌ها در داستان و گیم‌پلی بازی، Cyberpunk 2077 باید یک الگو برای بازی‌های RPG باشد.

از عظمت نقشه و جزئیات آن شروع می‌کنیم. Night City یک شهر بسیار بزرگ چندطبقه است که آن‌قدر طراحی خوبی دارد که از Landscape‌های آن هم لذت می‌برید. نقشه بازی به زیبایی هرچه تمام‌تر طراحی شده و با وجود بزرگ بودن آن، به واسطه طراحی دقیق با مناطق مختلف آن در طول گشت و گذار آشنا می‌شوید و به نوعی می‌توانید در این نقشه زندگی کنید. البته نباید از بازی توقع یک GTA را داشته باشید و قرار هم نیست امکانات بی‌شمار آن در این بازی وجود داشته باشد. در واقع اگر بازی را با هم‌سبک‌های خودش مقایسه کنید، متوجه می‌شوید اتفاقا بازی Cyberpunk 2077 از لحاظ جزئیات نقشه بهتر از هم سبک‌های خود مانند Skyrim عمل کرده و در حد سبک خودش خیلی خوب ظاهر شده است. اما یک مشکل در این رابطه وجود دارد: اگر قرار نبوده نقشه بازی شامل فعالیت‌های متنوع باشد و Free Roam بازی چندان هدفی نداشته باشد، چه لزومی بر طراحی نقشه به این بزرگی بوده است؟

بگذارید واضح‌تر بگویم. بازی نباید با GTA و امثال آن مقایسه شود؛ اما چرا خود سازندگان با طراحی این نقشه بزرگ خواه ناخواه انتظارات را تا حد مقایسه این دو بازی بالا بردند؟ بله درست است سبک این دو بازی هیچ ارتباطی به هم ندارد، اما بهتر نبود به جای یک نقشه به چنین عظمتی که باعث شده جزئیات زیاد آن، کم‌تر به چشم بیایند یک نقشه کوچک‌تر اما مملو از فعالیت را برای بازی طراحی می‌کردند؟ با این حال نقشه بازی با وجود این مشکل یکی از نقاط قوت آن محسوب می‌شود و گشت و گذار در شهر Night City لذت خودش را دارد. هم‌چنین ابداع یک شهر چندطبقه و شلوغ و پویا، می‌تواند ایده خوبی برای بازی‌های جهان باز در آینده باشد.

طراحی مراحل بازی قطعا یکی از بهترین ویژگی‌های بازی است. گیم‌پلی بازی امکانات بسیاری را در اختیار شما قرار می‌دهد و به واسطه همین امکانات، مراحل بسیار لذت‌بخشی طراحی شده است. تقریبا غیر ممکن است از طراحی مراحل بازی خسته شوید و به دلیل یکسان بودن کارها، از آن زده شوید. مراحل اصلی بازی فوق‌العاده طراحی خوبی دارند و باید در طی مراحل اصلی فعالیت‌هایی همچون مبارزات و درگیری، تعقیب و گریز، هک کردن، صحبت و انتخاب دیالوگ، پیدا کردن یک وسیله مخصوص یا مخفی‌کاری انجام دهید که هرکدام از آن‌ها به شکل زیبایی ساخته شده‌اند. مراحل فرعی هم همان‌گونه که در قسمت داستان توضیح دادیم، بسیار عالی است و به دلیل ارتباط داستان اصلی با ماموریت‌های فرعی، شاهد گیم‌پلی لذت‌بخشی نیز در این کوئست‌ها هستیم. طراحی بعضی مراحل فرعی در حد ماموریت‌های اصلی عناوین دیگر این سبک است.

مبارزات با سلاح گرم، پرتکرارترین اتفاق گیم‌پلی بازی است. سازندگان بازی، تجربه‌ای در ساخت چنین چیزی نداشته‌اند اما باید بگویم ریسکشان در این مورد جواب داده و بازی در قامت یک عنوان نقش‌آفرینی، مبارزات و درگیری‌های لذت‌بخشی دارد. گان‌پلی بازی آن حس سنگینی و متفاوت بودن تجربه تیراندازی با هر سلاح را چندان به شما منتقل نمی‌کند اما تجربه خوبی با آن خواهید داشت. لگد نسبتا زیاد سلاح‌ها و کمبود مهمات در بعضی مواقع به چالش مبارزات کمک کرده و سلاح‌هایی مانند SATA که قابلیت خاصی هم دارند، باعث می‌شوند اصلا از این بخش خسته نشوید. در این بین نباید Modهای سلاح‌ها را فراموش کنیم که نقش زیادی در مثبت بودن تجربه این بخش داشته است. شما می‌توانید برای Scope اسلحه بازی، از انواع متفاوت اسکوپ استفاده کنید و برای Muzzle هم از چیزهایی مثل Silencer بهره ببرید. تفاوت قدرت و DPS هر اسلحه یکی از مواردی است که سازندگان توجه زیادی به آن داشته‌اند و هر سلاح طبقه‌بندی مختلفی مثل Uncommon، common، rare و… دارد که باعث تشویق شما برای پیدا کردن سلاح‌های کارآمدتر می‌شود.

یکی از مکانیسم‌هایی که نسبت به موفقیت‌آمیز بودن آن شک داشتم، رانندگی در بازی بود. رانندگی در بازی روان است و فیزیک خوبی هم دارد. سرعت ماشین‌های مختلف با یک‌دیگر تفاوت‌های زیادی دارد و حتی می‌توانید با آن‌ها دریفت بکشید. طی تجربه‌ام از بازی مشکلی با رانندگی نداشتم و اتفاقا مراحل تعقیب و گریز در بخش داستان اصلی، لذت‌بخش است و هیجان زیادی را به شما القا می‌کند. در بعضی از مراحل بازی، مدت زمان طولانی مشغول تعقیب و گریز هستید و از آن‌جایی که بازی هم بخش Driving و هم شوتینگ رضایت‌بخشی دارد، این مراحل قسمتی از زیبایی بازی محسوب می‌شوند. هم‌چنین سیستم کاورگیری بازی هم فراتر از انتظارات من برای یک بازی Role Playing عمل کرد و شاهد سیستم کاورگیری موثری هستیم. همچنین قابلیت تیراندازی از پشت کاور هم در بازی وجود دارد که نقش زیادی در لذت بردن شما از بخش تیراندازی بازی دارد.

خش دیگری از گیم‌پلی بازی مربوط به سیستم هک کردن است که خود بخش‌های مختلفی دارد. هک کردن در بازی نقش بسیار حیاتی ایفا می‌کند و تقریبا مرحله‌ای نیست که اثری از آن دیده نشود. شما با فشردن دکمه مربوطه دید خاص خود را فعال می‌کنید که در این حالت بازی از حرکت می‌ ایستد یا سرعت کم‌تری پیدا می‌کند (بسته به درجه سختی که انتخاب کرده‌اید). سپس اشیاء قابل تعامل با این دید برای شما مشخص می‌شوند و شما می‌توانید وسایل محیط، دوربین‌ها و افرادی که از وسایل مختلف سایبری استفاده می‌کنند را هک کنید. مثلا دوربین‌ها را برای مدتی از کار بیندازید، کنترل آن را به دست بگیرید یا موجب منفجر شدن یک وسیله شوید. هم‌چنین می‌توانید با تعامل با اشیاء در محیط حواس دشمنان را با به کارانداختن یک وسیله پرت کنید و سپس به صورت مخفی‌کاری او را از پای درآورید. بعدها با به دست آوردن Kiroshi Eye در خط داستانی قابلیت‌های بیش‌تری هم در این قسمت برایتان فعال می‌شود و با خرید آپگرید Ping quick hack از قابلیت‌های زیادی مانند پی بردن به منبع یک وسیله الکترونیکی برخوردار خواهید شد.

اما سیستم هک در بازی به این‌جا ختم نمی‌شود. در واقع هک کردن چیزی است که به وفور در بازی خواهید دید؛ حتی در سینماتیک‌ها و گفت و گوهای بین شخصیت‌ها. شما در این صحنه‌ها که به زیبایی کارگردانی شده‌اند، می‌توانید با فعال کردن دید سایبری خود اطلاعاتی را از شخصیت‌های موجود در صحنه به دست آورید و هما‌نطور که سینماتیک پیش می‌رود به جهت‌های مختلف نگاه کنید و از این قابلیت استفاده کنید. نوآورانه‌ترین بخش سیستم هک مربوط می‌شود به مینی‌گیمی که در هنگام Breach کردن به وسایل مختلف و هنگام Quick hack با آن رو به رو می‌شوید. این مینی‌گیم که در بخشی از تصاویر مقاله نشان داده شده است، هیچ‌گاه برای شما یکسان نخواهد بود و با یک سیستم هوشنمد روبه رو هستید. با پیش‌رفتن در بازی، به تدریج این نفوذها سخت‌تر می‌شود و با توجه به محدودیت زمانی در این قسمت، باید در لحظه تصمیم بگیرید، مگرنه همه تلاشتان برای هک کردن هدر خواهد رفت. قطعا Breach کردن از بهترین بخش‌های گیم‌پلی بازی است.

اما چه چیزی مانع از آن می‌شود که بازی پتانسیل کامل خود را نشان ندهد و با وجود ویژگی‌ها و مکانیسم‌های لذت‌بخش، آن‌طور که باید و شاید تجربه کلی مناسبی را برای گیمر به ارمغان نیاورد؟ به طور خلاصه: به دلیل وجود باگ در تک تک عناصر بازی! متاسفانه باگ قسمت اعظمی از این بازی را تشکیل می‌دهد و آن‌قدر در تجربه شما تاثیرگذار است که می‌تواند باری شما را زشت و ناخوشایند کند. در واقع دلیل اصلی آن بی‌ثباتی در لذت‌بردن از بازی که ابتدای بخش گیم‌پلی مقاله عرض کردم، همین باگ‌های بزرگ بازی است. همان‌گونه که باگ قسمت زیادی از بازی را تشکیل می‌دهد و به احتمال بسیار بالا شما هم تمامی آن‌ها را، حال به مقدارهای متفاوت، تجربه خواهید کرد، پرداختن به باگ‌های بخش‌های مختلف بازی هم قسمت زیادی از نقد و بررسی آن را تشکیل می‌دهد که در این مقاله به آن‌ها می‌پردازیم.

اصولا وقتی حرف از باگ می‌شود، ذهن من و شما سمت باگ‌های رایج بازی‌های ویدئویی می‌رود. فرو رفتن یک شیء در دیوار، رفتن اجساد و کاراکترها به داخل زمین، عدم نمایش یک دکمه برای تعامل با یک شیء و و باگ‌های این‌چنینی که شاید هر روز با آن‌ها در بازی‌های مختلف و به خصوص Open World سر و کار داشته باشیم. اما چه زمانی باگ تبدیل به یک نقطه ضعف یا یک مشکل بزرگ برای یک بازی می‌شود؟ چه زمانی این باگ‌ها بیش‌تر به چشم می‌آیند و بولد می‌شوند؟ زمانی که این باگ‌ها Game Breaking باشند. باگ‌های Game Breaking یکی آزاردهنده‌ترین مشکلاتی است که ممکن است در یک بازی ویدئویی وجود داشته باشد و در کمال تاسف بازی Cyberpunk 2077 از این مشکل رنج می‌برد.

باگ‌هایی که در قسمت گیم‌پلی بازی Cyberpunk 2077 به آن برخوردم و مستقیما به تجربه من از بازی لطمه وارد کردند شامل مواردی چون: کامل نشدن یک ماموریت اصلی بعد از انجام آن و مجبور شدن به اجرای مجدد بازی، عدم آپدیت شدن ماموریت و لزوم به بارگذاری مجدد بازی، گیر کردن شخصیت همراه در پایگاه دشمن بعد از اتمام ماموریت و عدم توانایی صحبت با او و پیش‌بردن داستان بازی که در نهایت منجر به Restart شدن کل ماموریت شد و باگ شدن انتخاب دیالوگ‌ها که باعث شد ماموریت را مجددا از ابتدا شروع کنم. این باگ‌ها به هیچ عنوان قابل پذیرش نیستند و هیچ دلیلی به جز کم‌کاری سازندگان ندارد. تنها یک یا دو برخورد به این باگ‌ها می‌تواند کل تجربه شما از بازی را تلخ کند.

این باگ‌ها آن‌هایی هستند که مستقیما به تجربه شما از بازی ضربه می‌زنند و حتی امکان دارد مانع پیش‌روی شما در بازی بشوند. باگ‌های واضح دیگری هم در گیم‌پلی وجود دارند که اگرچه مانع پیشروی شما نیستند، اما به شکل عجیبی باعث ناخوشایند شدن تجربه بازی می‌شوند. مثلا در هنگام مبارزه با دشمنان، بارها پیش آمد که بعد از مرگ یکی از آن‌ها، ناگهان چند دشمن دیگر هم با جنازه او برخورد کردند و روی زمین افتادند و تبدیل به یک لقمه آماده شدند!  حال Cd Project Red این مشکلات را برطرف کند یا نه دیگر به این مقاله مربوط نمی‌شود و نقدی که اکنون می‌خوانید حاصل تجربه من از نسخه حال حاضر بازی است و در همین لحظه این مشکلات در بازی وجود دارد و وظیفه من هم در نقد بازی بیان تمامی حقایق خوب و بد بازی است.

اما فکر نکنید که مشکلات گیم‌پلی بازی در باگ‌‌های آزاردهنده و مشکل‌ساز خلاصه می‌شوند؛ مشکلات دیگری هم در این قسمت وجود دارند که حتی اگر باگ‌ها هم از آن حذف شوند، باز هم تجربه بی‌نقصی را برای گیمر ایجاد نمی‌کند. هوش مصنوعی ضعیف NPCها و پلیس‌ها، به خصوص در هنگام رانندگی خیلی زود به چشمتان خواهد آمد. NPCها در خیابان اصلا رفتار طبیعی ندارند و جدای از آن که در برابر تهدیدها با تاخیر واکنش نشان می‌دهند، خیلی هم مصنوعی رفتار می‌کنند. کافی است وسیله نقلیه خود را در میان خیابان رها کنید تا شاهد ترافیکی باشید که در اثر هوش مصنوعی ضعیف راننده‌ها به وجود می‌اید و به جای آن که از کنار ماشین رد شوند، پشت آن صف می‌بندند!

دیگر مشکلی که هوش مصنوعی ضعیف بازی پدید آورده، سیستم تعقیب و گریز مضحک پلیس‌های بازی و به طور کلی رفتار عجیب پلیس‌هاست. وقتی پلیس در تعقیب شماست بسیار پیش می‌آید که به جای آن که با ماشین شما را دنبال کنند، از دور اقدام به تیراندزای می‌کنند و در حالی که می‌توانند به راحتی با ماشین شما را گیر بیندازند، همان پیاده را ترجیح می‌دهند! گاه هم پیش می‌آید، به دلیل یک قانون‌شکنی کوچک، مانند یک یا دو تصادف کوچک چندین پلیس برای کشتن شما بسیج شوند یا در جلوی چشم پلیس ماشین پلیس را با ماشینتان له کنید اما پلیس که در یک متری شماست اصلا متوجه قضیه نشود! واقعا پلیس‌های بازی عجیب هستند و اصلا مشخص نیست بر چه مبنایی عمل می‌کنند.

بخش Tutorial بازی خیلی کامل به نظر می‌رسد و مدت زیادی از وقت شما هم می‌گیرد. بعضی از بخش‌های آموزش بازی مانند Combat کامل است و ساز و کار مکانیسم بازی را به خوبی آموزش می‌دهد، اما قسمت‌هایی هم مانند مینی‌گیم هک بازی یا همان Breach کردن، توضیح چندانی ندارد و صرفا باید با آزمون و خطاهای زیاد آن را یاد بگیرید. یا در مورد Craft کردن و بخش‌های مختلف درخت مهارت اصلا توضیح خاصی داده نمی‌شود و این برای یک بازی با این امکانات زیاد مشکل محسوب می‌شود.

درخت مهارت‌ بازی یکی از کامل‌ترین درخت مهارت‌هایی است که تاریخ بازی‌های RPG به خود دیده است. درخت مهارت بازی پنج شاخه کلی به نام‌های Body، Reflex، Technical Ability، Cool و Intelligence دارد و هر شاخه شامل تعدادی زیرشاخه است. مثلا شاخه Body  که مربوط به مهارت‎های قدرت بدنی و فیزیکی شماست شامل زیرشاخه‌های Athletics، Annihilation  و Street Brawler است. Athletics مربوط به افزایش سلامتی، Renegeration یا بهبود تدریجی نوار سلامتی، افزایش حداکثر نوار تنفس و… می‌شود. Annihilation مربوط به توانایی‌های شما در کار با اسلحه و افزایش دمیج واردشده توسط آن‌هاست و Street Brawler هم مربوط به مهارت‌های مبارزات تن به تن است و دمیج حملات فیزیکی شما را تعیین می‌کند.

این فقط توضیح خلاصه‌ای بود از یکی از شاخه‌های درخت مهارت و همه شاخه‌ها جزئیات بسیار زیادی دارند. جالب است بدانید هر زیر شاخه فرعی برای خودش Level جداگانه دارد و هرکدام متناسب با Level خود مهارت‌های قابل Unlock کردن مختلفی خواهند داشت. در طول گیم‌پلی بازی با انجام ماموریت‌ها، Attribute Point و Perk Point بدست می‌آورید که Attributeها برای افزایش مهارت کلی یک شاخه و پرک‌ها برای باز کردن یک مهارت از یکی از زیرشاخه‌ها کاربرد دارد. پیشرفت در بازی و لذت بردن از آن، نیازمند توجه زیادی به این قسمت است و حتما باید برای به پایان رساندن ماموریت‌های فرعی مشکل یا ماموریت‌های اصلی، حتما به این درخت مهارت توجه ویژه‌ای داشته باشید.

Loot کردن در بازی کار لذت بخشی است، اما مشکلاتی هم دارد. اولا که بسیاری از اوقات آن‌قدر تجهیزات خوبی از Lootها (به دفعات زیاد) به دست می‌آورید که احتمالا نیاز خاصی به استفاده از قسمت آپگرید نخواهید داشت و ترجیح خواهید داد به جای جورکردن قطعات مختلف برای آپگرید یک سلاح، به دل دشمن بزنید و یک سلاح بهتر از آن را لوت کنید. این کار هم چندان مشکل نیست و گاه به صورت غیر‌منتظره از دشمن لوت‌های خوبی به دست می‌آورید؛ این مورد اگر پرتکرار نباشد، لوت را ارزشمند می‌کند اما در این بازی متاسفانه چنین نیست. هم‌چنین Componentهای چندانی هم از لوت‌ها به دست نمی‌آورید و برای جور کردن قطعات لازم برای آپگرید یا Craft کردن یک سلاح، باید سلاح‌های قبلی خود را Dismantle کنید. این مورد برای یک بازی نقش‌آفرینی که بنای آن بر گشت و گذار در محیط و پیدا کردن چیزهای مختلف برای پیشرفت است، اصلا جالب نیست.

Braindance یک نوآوری بسیار خوب در طول گیم‌پلی بازی  ۲۰۷۷ Cyberpunk است. در طی این بخش‌ها شما وارد یک محیط شبیه‌سازی شده می‌شوید و صحنه‌هایی که یک فرد دیگر آن‌ها را دیده، با استفاده از یک دستگاه خاص عینا برای شما بازسازی می‌شوند. در واقع خاطرات آن شخص در آن مکان  بازسازی می‌شوند و شما می‌توانید در آن بگردید و سرنخ‌های شهودی، شنیداری و حرارتی پیدا کنید. بین سه قابلیت مختلف که سکانس را از نظر این موارد بررسی می‌کند، سوییچ کنید و یکی یکی سرنخ‌های مفید را پیدا کنید. این سیستم کمی به Detective Mode سری بازی‌های بتمن شباهت دارد اما به مراتب از آن پیشرفته‌تر و لذت‌بخش‌تر است. Braindance قطعا می‌تواند یکی از پایه‌های اساسی بازی‌های ماجراجویی در آینده باشد.

همان‌طور که گفتیم، نایت سیتی یک شهر چند طبقه و مرتفع است و بسیار هم بزرگ است. با توجه به این ویژگی‌ها، شاید حدس زده باشید که این بازی پتانسیل پارکور زیادی دارد و اگر در این مورد کنجکاو هستید، باید بگویم متاسفانه به جز چند مورد جزئی و کم اهمیت، هیچ استفاده‌ای از پتانسیل پارکور نایت سیتی نشده و با این که می‌توانستیم شاهد مراحل بسیار جذابی با توجه به این ویژگی شهر و دنیای بازی باشیم، توجه خاصی به آن نشده و رها شده است. یک لحظه تصور کنید از پتانسیل پارکور بازی حتی به میزان حداقل، برای چند تعقیب و گریز استفاده می‌شد؛ مراحل بسیار جذابی در انتظارمان بود که به نظر اهمیتی برای سازندگان نداشته است.

در جهان Cyberpunk 2077 تعدادی Random Event یا اتفاقات ناگهانی وجود دارد که در نقشه ظاهر می‌شود و می‌توانید به آن رسیدگی کنید. این Eventها هیچ تنوعی ندارند و به دو یا سه مورد ثابت ختم می‌شوند. نجات یک شهروند از دست اراذل، پیدا شدن خلافکاران و از بین بردن تهدید آن‌ها و گرفتن جایزه از NCPD و درگیری‌های خیابانی. این اتفاقات شاید در ابتدای بازی جالب باشند اما به مرور، آن‌قدر به صورت تکراری اتفاق می‌افتند که دیگر هیچ جذابتی ندارند. به نظرم یا باید یک سیستم برای یک بازی کامل طراحی شود یا اصلا پیاده نشود. نمی‌توان گفت چون بازی RPG است پس ناقص بودن Random Eventها را نمی‌توان مشکل در نظر گرفت. وقتی سیستمی در بازی وجود دارد باید به آن نقد وارد کرد و مورد بررسی قرار دارد، فارغ از سبک بازی.

از دیگر ویژگی‌های گیم‌پلی که آن را کاملا متفاوت از هم نوعان خود می‌کند، قطعات سایبری است که می‌توانید در قسمت‌های مختلف بدن خود، از چشم تا پا نصب کنید و از قابلیت‌های مختلفی برخوردار شوید. این قطعات را می‌توانید در لوت‌ها پیدا کنید یا آن‌ها را به قیمت گزاف خریداری کنید و آن‌ها را نزد Ripperdoc روی خود نصب کنید. هر کدام از این قطعات یک Level خاص را طلب می‌کنند و یک قسمت مخصوص هم در منوی بازی وجود دارد که می‌توانید کل بدن خود را از نظر قطعات سایبری مشاهده کنید و نتیجه اتصال آن‌ها را ببینید. Cyberpunk 2077 موراد بسیار خوب و تازه‌ای در گیم‌پلی خود دارد که متاسفانه تحت تاثیر مسائل زیادی قرار گرفته‌اند.

گرافیک بازی Cyberpunk 2077

وقتی حرف از کیفیت بصری بازی Cyberpunk 2077 می‌شود، اولین چیزی که به ذهنم خطور می‌کند کیفیت بصری فوق‌العاده بازی و گرافیک هنری و تکنیکی زیبای آن است. یعنی حتی من که تمام مشکلات گرافیکی بازی را به چشم دیده و تجربه کرده‌ام، اولین تصویر از بازی Cyberpunk 2077 در ذهن من نه باگ‌های زیاد آن است نه انیمیشن‌های خشک دشمنان؛ بلکه کیفیت بی‌نظیر تکسچرهای آن، نورپردازی درجه یک و Space Reflection چشم‌نواز آن، طراحی چهره‌های استادانه و افکت‌های باران و انفجار زیبای بازی است. در نسخه PC به لطف تنظیمات گرافیکی بسیار زیاد آن، می‌توانید کیفیت بازی را با تنظیمات متفاوت ببینید و مقایسه کنید و به جرئت می‌گویم Cyberpunk 2077 اگ زیباترین کیفیت بصری نسل هشتم را در نسخه PC نداشته باشد، قطعا یکی از بهترین‌ها است.

کیفیت تکسچرهای بازی واقعا در سطح دیگری قرار دارند و آن‌قدر زیبا هستند که حتی با زوم بسیار زیاد روی آن‌ها هم ذره‌ای کیفیت خود را از دست نمی‌دهند. بافت‌های سنگین و پرجزئیات طراحی شده در جهان بازی، محیطی را پدید آورده‌اند که هرگز از نگاه کردن به اجزای آن خسته نخواهید شد. نورپردازی بازی شاهکار است و شاهد بازتاب عالی نور در مکان‌های مختلف هستیم و اگر تنظیمات گرافیکی مربوط به بازتاب نور را روشن کنید، به وضوح تفاوت گرافیکی بازی در حالت خاموش بودن این گزینه را درک خواهید کرد. نورپردازی بازی، هم در شب و هم در روز یکی از زیباترین‌ها در نسل هشتم است.

کافی است در خیابان به یک NPC نزدیک شوید و به صورتش دقت کنید، در آن موقع است که با خود خواهید گفت وقتی یک NPC طراحی چهره به این خوبی دارد، پس خیالم از بقیه شخصیت‌ها راحت است. واقعیت هم همین است، کاراکترهای اصلی و فرعی در بازی، چهره‌هایی فوق‌العاده کارشده و پرجزئیات دارند و در طراحی هیچ کاراکتری کم‌ترین نشانه‌ای از کم‌کاری دیده نمی‌شود. کیفیت افکت‌های بازی مانند باران و انفجار بسیار طبیعی است و حتی تماشای بارش باران از پشت پنجره هم لذت‌بخش است و برخورد قطعات باران با شیشه همانند واقعیت به تصویر کشیده شده است.

چیزی که به این کیفیت فوق‌العاده، خدشه وارد می‌کند. باگ‌های گرافیکی، دیر لود شدن تکسچرها در HDD به شکلی کاملا مشخص و اذیت‌کننده و انیمیشن‌های خشک دشمنان بازی است. یکی از باگ‌هایی که متاسفانه به دفعات در بازی اتفاق می‌افتد، عبور ماشین شما از یک دیوار یا سازه است که واقعا جلوه بدی به بازی می‌دهد. باگ‌های گرافیکی معمولی چون فرو رفتن در زمین و دیوار، فرو رفتن در یک ماشین دیگر و از این دست باگ‌ها هم که به وفور شاهد هستیم. یکی از باگ‌های گرافیکی مشکل‌ساز هم غیب شدن و ظاهر شدن ناگهانی پلیس است که می‌تواند مشکلاتی را در گیم‌پلی برای شما ایجاد کند.

اگر بخواهیم از فیزیک بازی و محیط صحبت کنیم باید بگوییم بازی در این زمینه راضی‌کننده عمل می‌کند و فیزیک بازی در درجه خوبی قرار دارد. تخریب‌پذیری محیط واقع‌گرایانه است و حتی می‌توانید از شکستن شیشه‌ها و وسایل برای قرارگیری در یک موقعیت مکانی بهتر در تیراندازی‌ها استفاده کنید. در هنگام رانندگی هم شاهد تخریب‌پذیری خوب محیط و فیزیک مناسب ماشین‌ها هستیم و به طور کلی بازی در این زمینه نمره قبولی می‌گیرد.

انیمیشن شخصیت‌های اصلی و فرعی داستانی مشکلی ندارد و خیلی هم خوب و پرتعداد است؛ اما این موضوع در مورد دشمنان صدق نمی‌کند. دشمنان شما انیمیشن‌های به مراتب کم‌تری دارند و بیش‌تر اوقات یک سری حرکات تکراری و پیش‌بینی شده را انجام می‌دهند. جدای از آن انیمیشن و حرکات دشمنان خشک است و واقعا در حد یک بازی آخر نسل هشت نیست. این تفاوت زیاد بین انیمیشن‌های شخصیت‌های فرعی و دشمنان کمی عجیب است و مشخص نیست چرا سی دی پروجکت تا این حد نسبت به این موضوع بی‌توجه بوده است. نبود هیچ‌گونه انیمیشن برای وصل کردن قطعات مختلف به بدنتان هم کمبودش کاملا در بازی حس می‌شود.

بازی در زمینه موسیقی و صداگذاری به ضعیفی سایر بخش‌ها نیست و مشکل حاد و خاصی در این زمینه داخل بازی وجود ندارد. هماهنگی خوبی بین گیم پلی بازی و موسیقی برقرار است و باعث می‌شود بازیکن از حرکات خود داخل بازی لذت بیشتری ببرد. صداگذاری شخصیت‌ها یکی از بزرگترین نقاط قوت بازی است. بازیگری صدا  و صداگذاری‌ها آنقدر خوب است که می‌توان از صحبت کردن با هر کدام از شخصیت‌های بازی لذت برد. تنوع در صداگذاری اسلحه‌ها هم قابل قبول است و بازی در این زمینه مشکل خاصی ندارد، هر چند که می‌شد در برخی از جزئیات دقت بیشتری کرد، مثلا صدای شلیک در محیط‌های باز و بسته تفاوت آنچنانی با هم ندارند.

برای خرید بازی Cyberpunk 2077  و همچین دیدن بازی های دیگر به گیم وان استور مراجعه کنید.

این مطلب رو به اشتراک بگذارید

پیمایش به بالا